زبانحال حضرت معصومه سلاماللهعلیها قبل از شهادت
غـریب شهر خـراسان بیا بـرادر من ز دوری تو چکد خون، ز دیدۀ ترِ من ببـین که یار تو بییار و یـاور افتاده ببین که خواهـر تو بین بـستر افـتاده به روی سیـنـۀ خود نامۀ تو را دارم مــدام زیـر لـبـم ذکـر یـا رضـا دارم بیا که با تو بگـویم ز درد و غـمهایم نمانـده تاب و تـوانی به کل اعـضایم مـیان راه شـکـسـتـند حـرمتم ای یار ولی به قم شده جبران غربتم ای یار خـدا گـواست ندیـدم بدی ز مردم قـم نچیدهاند در این شهر، پشت در هیزم سخن ز کینه و بغض علی در اینجا نیست میان مردم اینجا غـلاف اصلا نیست به غیر گل به سر من کسی سری نزده کسی به پهلوی من، تختۀ دری نزده اگرچه داغ روی داغ دیده خواهر تو ولی به دست حرامی ندیـدهام سر تو اگرچه سوخت دلم از هجوم درد و ستم نـبـردهانـد مـرا بـیـن جـمـع نـامحـرم عزیز کردۀ ما که، اسیر سلسه نیست جواب گریۀ من نیشخند حرمله نیست مرا به شهـر چه با احـترام میبردند عـقـیـلـه را وسـط ازدحـام میبـردند |